دیگه از خودمم خجالت میکشم....

میدونی چرا ؟؟؟

به خاطر تو...آره تو... تویی که اصلا رو خودت نمیاری و انگار نه انگار

به خاطر تو که روزی ده بار،صد بار یا بلکه بیشتر غرور را شکستم خودم را خورد کردم

اونم فقط به خاطر تو،تویی که رفتی وپشت سرتم نگاه نکردی،فقط نگاهت به جلوت بود.... 

به دخترایی که جلوت با اشفه وناز راه میرفتن و واست عروسک خیمه شب بازی میشدن وبس...


هر روز واسه خودم  این جمله را تکرار میکنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم باور کنم و متقاعد بشم که؛

*حیف من و عشق پاک من واسه تو ...من ارزشم خیلی بیشتر از این حرفا هست،که بشم عروسک خیمه شب بازی تو که یه روز مثل دیروز منو تنها بذاری و بری و فراموشم کنی...*


گفت میخوام امتحانی فراموشت کنم!!

...برگشت!

گفتمدیدی نمیتونی فراموشم کنی!

....گفت شما؟!!